ایندیانا جونز در قلمرو جمجه بلورین
اینجا همه چی است.
ایندیانا جونز در قلمرو جمجه بلورین
جمعه 14 شهريور 1393برچسب:, ساعت 1:34 | نوشته ‌شده به دست علیرضا فلاح | ( )
ـ کارگردان: استیون اسپیلبرگ.
ـ فیلمنامه: دیوید کوئپ براساس داستانی از جورج لوکاس، جف ناتانسون و شخصیت‌های خلق شده توسط جورج لوکاس و فیلیپ کافمن.
ـ موسیقی: جان ویلیامز. مدیر فیلمبرداری: یانوش کامینسکی. تدوین: مایکل کان. طراح صحنه: گای دیاس.
ـ بازیگران: هریسون فورد (ایندیانا جونز)، کیت بلانشت (ایرینا اسپالکو)، کارن آلن (ماریون ریونوود)، شیا لا بئوف (مات ویلیامز)، ری وینستون (مک جورج مک هال)، جان هارت (پروفسور اوکسلی)، جیم برادبنت (دین چارلز استنفورث)، ایگور جیکین (داوچنکو)، آلن دیل (ژنرال راس). ۱۲۴ دقیقه. محصول ۲۰۰۸ آمریکا. 
ـ نام دیگر: Indiana Jones ۴. نامزد جایزه بهترین فیلم تابستان از مراسم MTV.
در سال ۱۹۵۷ «سروان دکتر ایرینا» اسپالکو فرماندهی گروهی از مأمورین شوروی را برعهده دارد که به داخل پایگاه ارتش آمریکا در صحرای نوادا نفوذ کرده‌اند. آنها که ایندیانا جونز را اسیر کرده‌اند، از او می‌خواهند تا در یافتن بقایای شی ناشناخته پرنده‌ای که ده سال قبل در رازول سقوط کرده بود، به آنان کمک کند. 
جونز بعد از درک خیانت دوستش جورج مک هال با اکراه می‌پذیرد، اما دست به فرار می‌زند.
بعد از بازجویی توسط FBI جونز بار دیگر به کالج بازمی‌گردد، اما برخوردش با پسری جوان به نام مات ویلیامز بار دیگر او را به میانه ماجرایی تازه پرتاب می‌کند. ویلیامز به او می‌گوید که همکار قدیمی‌اش پرفسور آکسلی بعد از کشف جمجمه‌ای بلورین در پرو ناپدید شده است. در پرو، جونز و مات کشف می‌کنند که آکسلی در آسایشگاه روانی نگهداری می‌شده تا اینکه سروکله مأمورین شوروی پیدا شده و او را می‌دزدند. جونز در اتاق آکسلی سرنخ‌هایی درباره مقبره فرانسیسکو داولانای فاتح پیدا می‌کند که در جستجوی آکاتور (یا الدورادو/ سرزمین طلا) ناپدید شده بود. 
جونز به آنجا رفته و جمجمه بلورینی را پیدا می‌کند که آکسلی در مقبره پنهان کرده است. 
اما به محض خروج از مقبره، خود را بار دیگر در محاصره ایرینا و افرادش می‌یابند. چون ایرینا باور دارد که جمجمه بلورین متعلق به انسان‌های فرازمینی واجد قدرتی فراوانی است. ایندیانا و مات در اردوگاه شوروی‌ها با پروفسور آکسلی و مادر مات برخورد می‌کنند.
و مادر مات کسی نیست جز همسر سابق ایندیانا جونز به نام «ماریون ریونوود» و خیلی زود مشخص می‌شود که مات نیز پسر ایندیانا است. این چهار نفر به همراه مک هال مدتی بعد از چنگ ایرینا و افرادش می‌گریزند و خود را به معبد آکاتور می‌رسانند. اما بار دیگر مک هال مأمورین روس را با به جا گذاشتن رد، به سوی معبد راهنمایی می‌کند.
بعد از ورود به معبد، جونز با استفاده از جمجمه موفق به باز کردن در مقبره می‌شود. همزمان روس‌ها از راه می‌رسند. داخل مقبره ۱۳ اسکلت بلورین نشسته روی تخت وجود دارد که یکی از آنها فاقد جمجمه است. بعد از اینکه اسپالکو جمجمه گمشده را روی اسکلت قرار می‌دهد، اسکلت‌ها شروع به یکی شدن می‌کنند. 
جونز با ترجمه حرف‌های آکسلی که به زبان کهن مایاها حرف می‌زند، به ایرینا می‌گوید که بیگانه‌ها قرار است هدیه‌ای بزرگ به آنها بدهند. اسپالکو آرزوی دانشی بی‌پایان دارد اسکلت‌ها شروع به انتقال دانش به معز ایرینا می‌کنند. 
همزمان دریچه‌ای به بعدی دیگر بر بالای مقبره باز می‌شود و آکسلی می‌گوید که موجودات فرازمینی قادر به سفر در بعدهای دیگر هستند و در گذشته قوم مایا را با تکنولوژی پیشرفته آشنا کرده‌اند.
ایرینا بعد از دریافت دانش بیش از توانش آتش گرفته و شروع به تبخیر شدن می‌کند و بقایای او به درون دریچه کشیده می‌شود.
مقبره شروع به تخریب شدن می‌کند و ایندیانا، مات، ماریون و آکسلی از آن خارج می‌شوند.
اما مک طماع جا مانده و او نیز به درون دریچه کشیده می‌شود. با تخریب کامل معبد از زیر آن بشقاب پرنده‌ای عظیم ظاهر شده و به فضا بازمی‌گردد. ایندیانا نیز در بازگشت به خانه با ماریون دوباره ازدواج می‌کند.
جشنواره کن امسال بهترین موقعیت برای تبلیغ‌های آن چنانی برای ایندیانا جونز بود.
البته برای ما نسل سومی‌ها دکتر ایندینا از منظری دلچسب است که زمانی که برپرده سینما مدرسه موشها قوه تخیل کودکی‌مان را تحریک نمی‌کرد نوار وی اچ اس این فیلم و کلاه دکتر ایندی با آن شلاق معروفش ما را سخت مجذوب خود می‌کرد.
اکنون ۱۹ سال از ساخت اولین قسمت مجموعه ایندیانا جونز می‌گذرد و کارگردان همچنان توان خود را در ششمین دهه زندگی خود، برای ایجاد کردن موجی از هیجان را در خود دارد. ماجرای این فیلم از مشکلات کار پروفسور ایندی در دانشگاه مارشال آغاز می‌شود. دانشگاه به درخواست دولت تصمیم به اخراج پروفسور ایندی را می‌گیرد و برای شروع او را از کار معلق می‌کند. 
او در پاسخ به مشکلات خود با مات آشنا می‌شود ایندی و مات برای یافتن اسکله سر آکاتور که یکی از پرارزش‌ترین گنجینه‌های تاریخی است با هم متحد می‌‌شوند و مأموران شوروی سابق به دنبال آنها می‌افتند.
اما نکته جالب فیلم چهارم نسبت به قسمت اول در این است که خود هریسون پیشنهاد ساخت قسمت چهارم را ارائه کرده و قصد او از چنین پیشنهادی فقط سرگرم کردن طرفداران ایندیانا جونز نبود بلکه او می‌خواست ایندی طرفداران جدیدی کسب کند. 
درگذشته بسیاری از والدین بچه‌های خود را با داستان سه قسمت قبلی از طریق نوار vhs آشنا کرده بودند و کسانی که کودکی خود را با دکتر ایندی سر کرده‌اند قطعاً مثل خود نگارنده علاقه‌ها و انگیزه‌های خاصی را غیر از زنده شدن یک نوستالوژی دنبال می‌کنند. هرچند که هنوز به مثابه دوران کودکیمان دیدن آن برای روی پرده سینما فراهم نیست. 
در این فیلم حرکات فیزیکی فراوانی از طرف فورد صورت می‌پذیرد و این برای یک آدم شصت‌وشش ساله کمی عجیب و غریب به نظر می‌آید چرا که امروز قهرمان‌های دهه نود سینما قصد بازنشستگی ندارند و کماکان بروی پرده این طرف و آن طرف می‌جهند. از این طیف بروس ویلیس و استالون بیشتر از پیش به چشم می‌آیند.
دست‌اندرکاران این فیلم که باشگاه شصت ساله‌ها را تشکیل می‌دهند (لوکاس ۶۲ ساله اسپیلبرگ ۶۴ و هریسون ۶۶ ساله) برای اکران دنباله‌دار دیگری بروی فرش قرمز کن پا نهادند البته خوب یادم هست دنباله‌دار دیگری به نام ماتریکس در بدست آوردن گیشه به مانند یک ابزار قوی از کن استفاده کرد و موفق هم شد.
اما اسپیلبرگ به قول خودش در دوران تاریکی کاری خود به سر می‌برد و می‌خواهد سبک کاری خود را از ساخت فیلم‌های غم‌انگیز تاریخی به فیلمهای پر از معنا عوض کند (البته شاید این به‌خاطر این باشد که در کن تنه او به بدنه فعال سینمای معناگرای ایران در همان شهر ساحلی خورد باشد.) او از دهه ۸۰ به بعد فیلمهای فراوانی ساخته که تفاوت‌های ساختاری فراواین بین آنها بوده است البته بعضی از آنها را به خاطر اشتیاق و علاقه شخصی خود ساخته بود، اما قسمت چهارم را به گفته کارگردان در وب‌سایتش فقط برای هواداران ایندیا ساخته است.
در این فیلم ما با دکوراسیون متفاوت‌تری از سه فیلم قبلی این مجموعه روبرو هستیم شخصیت هریسون نسبت به سه فیلم اول رشد بیشتری داشته، که این تغییرات در زندگی شخصی او کاملاً مشخص است و تفاوتی که در دکوراسیون منزل او می‌بینیم باستان‌شناس بودنش را برایمان قابل باورپذیرتر می‌کند و او را گاها با جان‌وین اشتباه نمی‌گیریم و با یاد کردن از جان‌وین و دیدن پیراهن همیشه خاکی و عرق کرده ایندی سبب می‌شود که همیشه فیلم او را در یک طبقه‌بندی مجزا در کنار فیلمهای وسترن قرار دهیم، اما این فیلم به نوعی یک وسترن فانتزی بشمار می‌آید حتی شلاق به کمر آویزان او نیز در تداعی این فکر ما را همراهی می‌کند.
دکوراسیون فیلم اشارات فراوانی به دیزاین و طراحی اصلی فیلم اول دارد. در اصل صحنه‌آرایی خانه دکتر شبیه سه فیلم دیگر او نیز است اما با رشد شخصیتی او نیز این طراحی‌ها رشد پیدا کرده‌اند.
جای شومینه و جای پیانو و تمام عناصر مهم در سه فیلم قبلی همه بر سر جای خود قرار دارند فقط طبیعت دکور و رنگها عوض شده اما تغییر بعضی رنگها به سبب عوض شدن در دوربینهای دیجیتال جدید و مدرن است البته آزمایشگاه تصحیح رنگ لوکاس تهیه‌کننده فیلم را نباید فراموش کنیم که در تبدیل رنگ و نزدیک‌کردن فضای آن به سه فیلم قبلی تمام ابزار خود را به کار برده است طراح صحنه توانسته همه وسائل مورد علاقه هنری جونز را طبق سلیقه ایندی داستان جمع‌آوری کند این فیلم داستان و رابطه اتفاقات فیلم‌های اولیه را نیز یادآوری می‌‌کند مثل مشاهده عکس‌های او و دوستان نزدیکش و یا عکس شون کانری به جای عکس پدرش و هر چیزی که با سه فیلم قبلی رابطه داشته و کمک به ایجاد هیجان برای فیلم جدید می‌کند.
عوامل در فیلم هرگز به سناریو و یا نقشه اولیه کار دسترسی نداشـــته و همه دســت‌اندرکاران گرد کاری نامشخص جمع شده بودند خطوط فیلم مثل یک گره اسرارآمیز جلوه‌گر شده بود اما کارگردان می‌داند چه چیزی از این فیلم می‌خواهد و تصمیم داشت به عواملش تصویر درستی از پروژه دهد. 
یکی از خصوصیات کارگردان (اسپیلبرگ) برای تهیه این فیلم این است که تمام صحنه‌ها را برای عواملش به صورت استوری برد نقاشی می‌کند هر چند که نقاشی او بسیار ابتدایی است و برای همکارانش شگفت‌آور می‌نماید اما تمام پایه‌های فیلم براساس این اشکال به جلو می‌رود طرح‌هایی که او می‌کشد معمولاً طرح‌های ساده‌ای است و این بردها را در یک دقیقه تهیه می‌کند.
او برای جایگاه بازیگرانش مکان شخصی را در این بردها تعیین می‌کند و بعد همه این تصاویر را با نرم‌افزار مایا و ۳D مکس آن را به صورت انیمیشن ساده می‌سازد تا قبل از تصویربرداری همه چیز به نتیجه برسد او تمام فیلمنامه اصلی را به رونوشتی سه‌بعدی تبدیل می‌کند و کل پروژه ایندیانا جونز به این سبک و سیاق ساخته شده است.
این فرمول اسپیلبرگی هسته مرکزی و اصلی برای تهیه کل کار را تشکیل می‌دهد.
قبل از شروع پروژه مسئله زنده کردن ایده‌هایش بسیار مهم به شمار می‌رود او مرحله به مرحله حرکت می‌کند و روند فیلمسازیش را می‌توان به یک عمل تقطیر تشبیه کرد. این حرکات یعنی بردهای کوچک و تبدیل آن به انیمیشن شالوده ابتدایی کارهای اسپیلبرگ را تشکیل می‌دهد. او به فیلمبردار خود (یانوش کامینسکی) می‌گوید تصاویری که از جونز می‌گیرد به شکل تصویری قرن بیست و یکمی تبدیل نشود و سعی می‌کند که تصاویر آن سنتی باقی بماند و تقریباً نورپردازی آن مثل سه فیلم قبلی انجام شود.
هرچند با نگاهی به سه فیلم قبلی به این نکته پی خواهید برد که تکنولوژی و ایده‌های استفاده شده در آن فیلم چند قدم از زمان خود جلوتر بوده است.
اما نقطه مشترک هر سه فیلم با فیلم جدید ارائه تصویرهای مشابه با اتانولاژ و روتوش رنگ تصویری در قسمت چهارم ایندی است که بسیار مسحورکننده با فضای نرم (زرد و قرمز) و در سطح بسیار بالایی انجام شده است و از این فضا و تلفیق رنگها داستانی پرتحرک، نیمه وسترن و در قسمت‌های درام گاهی به‌سان فیلمهای فارسی مردانه و ماجراجویانه از کار درآمده است. 
در تمام تصاویری که گرفته شده است خطوط سیاه و روشن در بین تصاویر قاب‌های تیره‌تری ارائه می‌دهند. و این جاذبه تصویری خاص هالیوود و شیوه مدرن تصویربرداری برای نزدیک شدن به روند تصاویر در دهه هشتاد میلادی در قسمت‌های قبلی ایندی است.
از آخرین باری که هریسون فورد لباس ایندیانا جونز را به تن داشت تا هنگام ساخت ۱۸ سال می‌گذشت حال برای او بار دیگر لباسی نو طراحی شد تا دوباره آن را به تن کند و برای خود او حس پوشیدن کلاه و گرفتن شلاق و برق آن، شاید اولین رابطه حسی او با این نقش باشد و به ایفای یک نقش فانتزی به او کمک فراوانی کند اما اصالت جونز حتی در لباسهایش با گذشت چندین سال از ساخت قسمت سوم اصلاً چشم‌نوازی می‌کند و اگر به قسمتهای اولی و دومی و سوم نگاه دقیق‌تری داشته باشیم متوجه این تغییر نمی‌شویم اما می‌توانیم از شمایل او با کلاه و شلاق و «ژاکت دهه پنجاه» او به راحتی یک فیلم صامت به نام گنج‌های سیر امادره از این فیلم بسازیم و در ضمن به جای نام هریسون فورد نام بوگارت را برای او برگزینیم و همگان باور خواهند کرد که به تماشای گنج‌های سیر اما دره رفته‌اند.
اما از بوگارت معاصر که بگذریم شخصیت و کاراکتر و ظاهر مات در این فیلم بسیار شبیه مارلون براندو است که با موتور هارلی داویدسن خود به جای فیلم «یک وحشی» سر از ایندیانا جونز قسمت چهارم درمی‌آورد او کلاه موتورسواری براندوئی برروی سرش دارد و از میان مه غلیظ کنار قطار از روبرو وارد فیلم می‌شود.
اما خود اسپیلبرگ در موردشان می‌گوید از زمانی که او کودک بوده و در والت‌دیسنی او را دیده است این حس در وجودش وجود داشته که روزی‌شان در این فیلم با او همکاری خواهد کرد. 
هرچند که شهرت او با فیلم Distorbia‌ افزایش بسیاری پیدا کرد اما آن حسن یاغی‌گری و قهرمان بودن او با ترنسفورمرها اتفاق افتاد. 
شخصیت مات در ایندی تلفیقی از قهرمانهای سه فیلم جنگل سیاه، شورش بی‌دلیل و «وحشی» است و سه فیلم به خود «شیا» (مات) اطلاعات کافی درباره حال و هوای آن زمان را به او می‌دهد آن زمانی که در سر دوبله این فیلم حضور داشتم اتفاق جالبی افتاد که برای خوانندگان شاید خالی از لطف نباشد. 
مدیریت دوبلاژ این فیلم را چنگیز جلیلوند به عهده داشت و خود او به جای رل جونز صحبت می‌کرد و من در چشمانش زنده شدن خاطرات قدیمی را دیدم که چقدر کاراکتر مات ویلیام را دوست داشت آن هم به خاطر اینکه مارلون براندو و یک وحشی را برایش تداعی می‌کرد.
چرا که در چند دهه گذشته او دوبلور ثابت براندو بوده است و فرم و شکل حتی آرایش موی براندوئی‌اش او را به چهل سال قبل برده است.
 
علیرضا پورصباغ 
 
منبع : روزنامه اطلاعات


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: موجودات فضایی، ، ،

برچسب‌ها:

 
نویسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان بیگانگان و آدرس alien.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دیگر موارد

<-PollName->

<-PollItems->

تماس با ما

پیج رنک گوگل مهدویت امام زمان (عج) پخش زنده حرم سوره قرآن
بنر دوستان